تاریخ انتشار :جمعه ۸ تير ۱۴۰۳ ساعت ۰۱:۱۴
کد مطلب : ۳۶۹۵
جالب است ۲
مثنوی زیبایی از استاد "ناصر فیض"

چه شد که طالب تطهیر طالبان شده‌اید؟

چه شد که طالب تطهیر طالبان شده‌اید؟
استاد "ناصر فیض" از شاعران پرآوازه و سرشناس ایرانی است. تخصص او شعر طنز است و در این عرصه شاهکارهای بی‌نظیری آفریده است. وی مجموعه شعرهای متعددی دارد و سال‌ها ریاست مهمترین مرکز ادبیات و هنر طنز ایران را بر عهده داشته است. این مثنوی محکم و زیبا با موضوع خاصی که دارد، نشانگر هوشمندی سیاسی‌ای این شاعر نیز هست. ناصر فیض جز شعر در ترجمه نیز دستی توانا دارد و چندین کتاب را از ترکی استانبولی به فارسی برگردانده است.

این مثنوی ناصر فیض که حاوی ابیاتی تاثیرگزار است، طالبان، رفتارهای آنان با مردم افغانستان، صدماتی که به ایران و ایرانیان زده‌اند و ظلم و ستم این‌روزهایشان را توصیف می‌کند. شاعر با هوشیاری در این اثر ارزشمند و تاریخی به لابی‌گران طالبان می‌تازد و با شرح گذشته و حال این گروه، به آنان یادآوری می‌کند که همراهی با طالب چگونه می‌تواند منافع ملی ایران را به مخاطره اندازد.

■ استاد ناصر فیض[شاعر مشهور ایرانی]
دوباره دست سیاست چه ریخت در قالب
چه شد که یک شبه طالب شد این همه جالب!

چه شد که دشمن‌تان ناگهان برادر شد!
به قول اهل قم اوضاعتان به هم ور شد!

جماعتی که به ظلم از هوس نیفتادند
مگر نه تا دم مرگ از نفس نیفتادند

چقدر کودک و زن مُثله شد به نام خدا
به حکم شرع چه سرها که شد به کینه جدا

کجا نوشته جهاد است مردم‌آزاری
کدام شرع بدین مایه کرده خون‌خواری

که حکم داده که ارهاب خلق آزاد است
که گفته معنی ارعاب و قتل، ارشاد است

که گفته این همه در امر دین لجاج کنند
که گفته آبروی شرع را حراج کنند

شرافت، این همه کی بوده کم‌بها و مباح!
مگر به حکم رذیلانه‌ی جهاد نکاح

نه مردی است؛ بدین حد ستم کنند به زن
که هیچ فکر و مرامی، چنین نبوده لجن

فروش بَرده به بازار!؟ این چه فرهنگی‌ست؟
که گفته دختر مردم غنیمت جنگی‌ست؟

به خانه‌ها به چه حکمی هجوم آوردند؟
چگونه، از چه بگویم ! در آن چه‌ها کردند

شبی که رفت به غارت، امید دخترها
کسی نگفت چه آمد به روز مادرها

یکی نگفت که این خانه سرپناه کسی‌ست
یکی نگفت که این شعله، دود آه کسی‌ست

کسی نگفت، که بر آهوان پلنگیدن
چه غیرتی‌است پس از بیست سال جنگیدن

کسی نگفت به خونِ که خنجر آوردید؟
کسی نگفت دمار از وطن درآوردید

رسید جان به لب از این حکایت جانکاه
هزار حرف نگفته‌ست در دلم والله

□□

شما که زخمی شمشیر طالبان شده‌اید
چه شد که طالب تطهیر طالبان شده‌اید؟

به فرض اینکه به هر حال استحاله شدند
چه شد که مثل رفیقان بیست ساله شدند

جماعتی که نمی‌رفت حرف، در کَت‌شان!
به جوش آمده یکباره دیگ رافت‌شان

چگونه این همه عشق و علاقه پیدا شد
چه شد که مفتی‌ آنجا عزیز اینجا شد

ز خون شیعه نشد سیر، مفتی بدلی
که گفته دشمن دین‌اند دوستان علی

به جرم اینکه هم از عاشقان مولاییم
مگر نه کافر مطلق به زعم‌ آنهاییم

رسالت علوی با امارت بد خو
نمی‌رود به خدا آب این دو در یک جو

خدا کند که نباشد حکایتی پسِ پشت
که بعد قصّه بسوزند هرچه ریز و درشت

اگر به آن‌چه که گفتند اکتفا نکنند
من از ‌کدام بگویم، که با شما نکنند

هنوز مانده دو دانگی ز شب، حذر بکنید
به کارنامه‌ی تجدیدتان نظر بکنید

از این سلاله‌ی جور و عناد برگردید
حذر کنید و از این اعتماد برگردید https://panjshirnews.com/vdce.o8xbjh8pn9bij.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما