تاریخ انتشار :جمعه ۱ دی ۱۴۰۲ ساعت ۲۱:۱۸
کد مطلب : ۳۵۳۷
تعداد نظر۱
جالب است ۲
پاکستان سال‌ها گروه طالبان را برای ویرانی افغانستان تربیت و تجهیز کرد به این امید که افغانستان را گرفتار فقر و بی‌ثباتی در همه اشکال آن سازد و به این ترتیب مانع تحقق صلح، ثبات و ایجاد ساختار سیاسی ملی در این کشور شود. این‌ که چرا پاکستان «کینه شتری» نسبت به افغانستان دارد، پاسخ طولانی و مجال فراخ می‌خواهد که اینک میسر نیست.
پیامدهای هولناک رسمیت‌یافتن گروه طالبان
نویسنده: محمدعارف رحمانی، عضو مجلس نماینده‌گان پیشین

پاکستان سال‌ها گروه طالبان را برای ویرانی افغانستان تربیت و تجهیز کرد به این امید که افغانستان را گرفتار فقر و بی‌ثباتی در همه اشکال آن سازد و به این ترتیب مانع تحقق صلح، ثبات و ایجاد ساختار سیاسی ملی در این کشور شود. این‌ که چرا پاکستان «کینه شتری» نسبت به افغانستان دارد، پاسخ طولانی و مجال فراخ می‌خواهد که اینک میسر نیست.
جمهوری اسلامی ایران ضمن حفظ رابطه با رهبران جمهوریت به طالبان نیز توجه داشت تا بتواند این گروه را به جنگ علیه امریکا و شرکایش در افغانستان تشویق کند. پیدا ست هدف اساسی ایران بیرون‌راندن ناتو به رهبری امریکا از منطقه به‌ویژه افغانستان بود. کشورهای قدرت‌مند چین و روسیه به عنوان رقبای سرسخت ایالات متحده و ناتو به طالبان کمک کردند تا این گروه بتواند آن کشور و اعضای ناتو را از افغانستان بیرون کند.
اما امریکا به اعتراف شیرمحمد عباس استانکزی، معین سیاسی وزارت خارجه طالبان، از سال ۲۰۰۷ به بعد با این گروه وارد مذاکره پنهانی شد و سرانجام در فبروری ۲۰۲۰ با طالبان در دوحه توافق‌نامه امضا کرد. این توافق‌نامه به شکل اساسی عملیاتی نشد. اکنون بیش از دو سال می‌شود که امریکا از افغانستان به‌گونه خفت‌بار گریخته است و طالبان، قدرت را طی یک توطیه بین‌المللی به دست گرفته‌اند. با آن‌هم هیچ کشوری در جهان حاضر نیست امارت طالب را به رسمیت بشناسد. طالبان به صورت پیدا و پنهان در تلاش به‌رسمیت‌شناسی از سوی دنیا هستند، ولی تا کنون نتیجه‌بخش نبوده است. حتا پاکستان، ایران، چین، روسیه، قطر و... طالبان را به‌رسمیت نشناخته‌اند. اگرچه این کشورها سفارت‌خانه‌های دولت جمهوری اسلامی افغانستان را به طالبان واگذار کرده‌اند، اما از شناسایی رسمی این گروه تا هنوز اجتناب کرده‌اند.
چرا جهان تاکنون گروه طالبان را به رسمیت نشناخته است؟ علل بداقبالی طالبان و بی‌مهری جهان نسبت به این گروه چیست؟
ظاهر امر این است که دولت‌های جهان مواردی چون عدم تشکیل
دولت فراگیر، انسداد مکاتب و دانشگاه‌ها به‌روی دختران و زنان، عدم پای‌بندی به موازین حقوق بشر و... را به عنوان دلایل عدم به‌رسمیت‌شناسی طالبان عنوان می‌کنند. اما این صرفاً ظاهر یا دست‌کم بخشی از دلایل به‌رسمیت‌نشناختن طالبان است. اما باطن امر و دلایل پنهان این مساله هراس از پیامدهای هولناکی است که در گستره‌های امنیتی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... متوجه جهان به‌ویژه کشورهای منطقه می‌شود.
۱- حاکمیت استبداد دینی هولناک
یکی از پیامدهای پرخطر سلطه مطلق طالبان استقرار حاکمیت اسبتداد دینی هولناک در کشور است که به بهانه تطبیق شریعت و پیاده کردن احکام خداوند در جامعه، روزگار شهروندان را سیاه می‌سازد، حقوق و آزادی‌های آنان را نقض می‌کند و ریختن خون و مصادره اموال و جایدادهای آنان را مباح و حتی در مواردی واجب می‌داند. در چنین نظامی از شهروندان انسانیت‌زدایی می‌شود و چیزی به نام حق انتخاب و مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خود بی‌معناست؛ زیرا در نظام دینی مورد نظر طالبان شهروندان حیثیت برده شخصی به نام «امیرالمومنین» را دارند و از حق و تکلیف به‌مثابه رابطه دوسویه خبری نیست. حاکم شرع تحت عنوان امیر‌المومنین هرچه را به صلاح شهروندان بداند در قالب احکام و فرامین شرعی صادر می‌کند و شهروندان ناگزیر به تعیت هستند. اگر شهروندان اصل امارت‌ و یا حکمی از احکام صادره امیر‌المومنین را به هر دلیلی نپذیرد، باغی شناخته می‌شود که باید خونش ریزانده شود یا در زندان انداخته شود. فی‌الواقع استبداد دینی از دین و شریعت یک شمشیر آخته و برّانی می‌سازد که با اندک‌ترین اعتراض، گردن شهروندان مظلوم را می‌زند؛ زیرا علی‌الاصول در چنین نظامی چیزی به نام شهروند و حقوق شهروندی وجود مفهومی ندارد. به گواهی تاریخ به‌ویژه گزارش‌های قرون وسطا، نظام‌های استبدادی دینی در طول تاریخ ضمن برقراری یک دیکتاتوری هولناک بیش‌ترین خون انسان‌ها را به نام خدا و دین ریخته‌اند و بیش‌ترین ضربه‌ها را به انسانیت، علم و اصل  دین خدا وارد کرده‌اند.
 خیلی دور نمی‌رویم. در آغازین سال‌های سلطه طالبان، این گروه زیر نام حاکمیت شریعت چه خون‌هایی که نریختند. بامیان، مزار شریف، کندی‌پشت، کابل و دشت‌های شمالی، پنجشیر، اندراب، دلارام و بگوا را به خون انسان افغانستانی به‌ویژه هزاره، تاجیک و اوزبیک
رنگین کردند و در ظرف چند روز محدود در مزار شریف در دهه 70 خورشیدی ده هزار انسان هزاره را کشتند. در یکاولنگ بامیان ۳۰۰ تن از سادات آن منطقه را قتل عام کردند و هزاران انسان را در شمالی، کابل و کندی‌پشت زابل به قتل رساندند. این موارد صرفاً بخشی اندک از جنایات و پیامد سلطه طالبان در افغانستان است. طالبان به بهانه پیاده‌کردن احکام الهی جهاد و قتال با مشرکان و کفار در بیست سال گذشته فجیع ترین جنایات را مرتکب شدند. سرها را بریدند و بر مکاتب، دانشگاه‌ها، شفاخانه‌ها، ورزشگاهها و حتا منازل مردمان عادی در شهر و روستا حملات هولناکی کردند که منجر به قتل و جرح صدها انسان بی‌گناه شده است. محال است این همه جنایات که زیر نام دین خدا از سوی طالبان انجام شده است، از حافظه تاریخ پاک گردد.
پس نخستین پیامد استقرار رژیم طالبانی شکل‌گیری استبداد دینی هولناکی است که با طرح مقوله پیشامدرن به نام «بیعت» از انسان‌ها انسانیت‌زدایی می‌کند و به اندک بهانه به ستم و سرکوب و قتل و کشتار می‌پردازد و انسان‌ها را در حد برده‌گان فاقد اختیار و انتخاب تنزیل می‌دهد. از حقوق بشر، حقوق زن و آزادی‌های سیاسی خبری نیست و انسان‌ها باید مطیع و مکلف محض باشند.
۲- نهادینه‌سازی و گسترش تروریسم
نهادینه‌سازی و گسترش تروریسم در افغانستان، منطقه و جهان دومین پیامد رسمیت‌بخشیدن به رژیم طالبان است. طالبان یک گروه ایدئولوژیک افراط‌گرای قومی است که متاثر از آموزه‌های فوق افراطی و تکفیری مدارس پاکستانی می‌باشند. این گروه در نزدیک به سی سال گذشته ثابت کرده است که در پی نهادینه‌سازی تفکر تکفیری طالبانی و صدور ایدیولوژی افراطی خود در سطح منطقه و جهان است. علی‌الاصول امارت طالب در بنیاد و ایده، امری داخلی و منطقه‌ای نیست که به زیست در افغانستان و منطقه اکتفا کند، بلکه باید از مرزهای افغانستان و منطقه بگذرد و به سراسر جهان اسلام و غیر اسلام تسری و گسترش یابد. بنا بر این در ذات طراحی و اندیشه طالبانیسم فراگیری و گسترش نهفته است. یعنی امارت طالب باید احکام و حدود خداوند و آیین اسلام را با قرائت تکفیری در زمین خدا و در گستره مشرق و مغرب و شمال و جنوب این عالم عملیاتی سازد و همه آدمیان را وادار کند که از این نظام فکری و اعتقادی پیروی نمایند تا به اصطلاح به سعادت و خوشبختی نایل شوند.
نقطه آغاز تحکیم، استقرار و گسترش رژیم امارت کسب مشروعیت ملی و بین‌المللی است. رژیم امارت بدون مشروعیت منطقه و جهان نمی‌تواند دوام آورد. از این‌رو طالبان علاوه بر  تلاش برای
سیطره مطلق و استبدادی در داخل کشور تلاش‌های ناکامی را در بیش از دو سال گذشته برای کسب مشروعیت بین‌المللی به خرج داده‌اند. طالبان ابتدا هرگونه حرکت اعتراضی مدنی و سیاسی را به شدت سرکوب کرده‌اند. حقوق بشر را شدیداً نقض کرده‌اند. با بستن دروازه‌های مکاتب، دانشگاه‌ها و محیط کار به‌روی دختران و زنان، آنان را محبوس در کنج خانه کرده‌اند. رسانه‌های آزاد را سرکوب کرده و آزادی بیان را نقض کرده‌اند. تکثر قومی-مذهبی را از میان برداشته و رژیم استبدادی، خشن و خون‌ریزی را بنیان نهاده است. حمله شتاب‌آلود به پنجشیر، اندراب و بلخاب و سر به نیست کردن هزاران تن از مردان و زنان به‌ویژه نظاميان پیشین در سراسر افغانستان دقیقاً ناشی از چنین تفکر و برنامه‌ای است.
ازسوی دیگر اقتصاد کشور که پس از شکست نظام جمهوری کاملاً فروپاشیده است، به گونه‌ای که بیست میلیون انسان امروزه در فقر نه، بلکه در گرسنگی مطلق به سر می‌برند و نیاز به کمک روزمره دارند تا زنده بمانند، اما طالبان بدون توجه به چنین وضعیتی در حال ساخت هزاران مدرسه جهادی ( پرورش انتحاری) در سراسر کشور می باشند. جالب است که این گروه مبالغ زیادی از وجوه کمک‌های بین‌المللی برای مکاتب افغانستان را صرف تامین معیشت شاگردان و استادان این مدارس افراطی می‌کند. تصور می‌رود که در پنج سال آینده هزاران نوجوان و جوان دارای تفکر انتحاری در این مدارس پرورش می‌یابند تا اولاً از رژیم طالبان در داخل حراست کنند و ثانیاً برای گسترش تفکر افراطی امارت در منطقه و جهان جهاد کنند.
طالبان موازی با چنین تلاش‌هایی به دنبال کسب مشروعیت در جامعه بین‌المللی می‌باشند. از این‌رو تلاش‌های فزاینده و صد البته ناکام را برای فریب‌کاری و لابی‌گری در سطح منطقه و جهان به راه انداخته‌اند. رسانه‌ها امروز از سومین تلاش ناکام طالبان برای در اختیار گرفتن کرسی افغانستان در سازمان ملل متحد خبردادند. صد البته تاکنون عوامل زیادی در این ناکامی و عدم کسب مشروعیت بین‌المللی دخیل است. اشاره به همه این عوامل از عهده این نوشته خارج است. مهمترین عامل عدم مشروعیت داخلی طالبان، تفکر قرون وسطایی، عقب‌مانده، جاهلانه و قومی آن می‌باشد که تنوع قومی و تکثر سیاسی، فرهنگی و... را برنمی‌تابد. این‌ها همه سبب شده است که رژیم طالبان مشروعیت ملی پیدا نکند و حرکت‌ها و جنبش‌های مدنی و چریکی در کشور آغاز گردد و این گروه با سدی از مقاومت بر سر ارزش‌ها،
نظام و اصول زنده‌گی سیاسی در داخل کشور مواجه گردد. با توجه به ماهیت افراطی طالبان و عدم پذیرش تکثر سیاسی و فرهنگی به‌ویژه انکار حقوق زنان و ستیزه‌جویی‌های مذهبی  و قومی این گروه است که جامعه بین‌المللی و حتا کشورهای حامی آن از شناسایی امارت این گروه خودداری کرده است. تاکنون  همه لطایف‌الحیل به کار رفته از سوی طالبان برای کسب مشروعیت ملی و بین‌المللی ناکام مانده است.
3- تفرقه قومی، مذهبی و جنگ داخلی فراگیر
همان‌گونه که گفته شد طالبان به عنوان یک گروه افراطی مذهبی و قومی خواهان انحصار قدرت در مذهب و قوم خاص می‌باشد. متاسفانه این گروه از این فراتر رفته و در پی حذف اقوام و مذاهب دیگر از سپهر اجتماع، فرهنگ و سیاست هستند. طالبان با اعمال سیاست‌ها و استراتیژی‌های مختلف در صدد حذف، جا به‌جایی، کوچ اجباری، غصب سرزمین‌ها و جایدادهای اقوام بومی در افغانستان هستند. تاجیکان، اوزبیک‌ها، هزاره‌ها، پشه‌ای‌ها، نورستانی‌ها و بلوچ ها در معرض شدیدترین استبداد و سرکوب قومی قرار دارند. زبان فارسی به عنوان زبان دوم اسلام که صدها میلیون انسان یا به آن سخن می‌گویند یا آن را می‌دانند در معرض حذف و محدودیت‌های جدی قرار دارد. این گروه در تمامیت‌خواهی و تبعیض و ستم علیه زبان و فرهنگ فارسی زبانان و تلاش برای امحای هویت گوینده‌گان این زبان دست کمی از شئوونیست‌های دوره جمهوریت ندارند. شئوونیست‌ها در دوره جمهوریت حتا از نهادهای خارجی برای محدودیت و از میان‌بردن زبان فارسی استفاده می‌کردند.
طالبان در دو سال و اندکی که بر سرکار آمده‌اند، علناً با زبان فارسی دشمنی می‌کنند. این دشمنی را با محدودیت‌های زیاد ادامه می‌دهند. عریان‌ترین دشمنی این گروه این است که نمادهای پشتونی و قبیله‌ای را حفظ کرده و  نمادهای فارسی زبانان را حذف می‌کنند. به عنوان مثال حرمت احمدشاه ابدالی و شاهان پشتون را حفظ می‌کنند‌ و ما نیز مشکلی نداریم (جز عبدالرحمان و برخی وطن‌فروشان دیگر) اما حرمت مولانا جلال‌الدین بلخی را می‌شکنند و نمادها و نگاره‌های وی و نوایی و سایرین را نابود می‌کنند. طالبان در ابتدای ورود به بامیان تندیس استاد شهید عبدالعلی مزاری را تخریب کردند و نام او را از فرودگاه بامیان برداشتند. این
نگاه حذف‌گرایانه مثال‌ها و مصداق‌های فراوان دارد.
در مورد هزاره‌ها این نگاه علاوه بر حذف هویتی، زبانی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به حذف و انکار مذهبی نیز انجامیده است. طالبان عملاً هزاره‌ها را حذف مذهبی کرده‌اند. به عنوان مثال:
- در کتاب الاماره آقای شیخ عبدالحکیم حقانی مذاهب غیر از مذهب حنفی عار تلقی شده است.
- مولوی اسلام در کتاب خود به عنوان عقیده ماتریدیه شیعه را صریحا تکفیر کرده است.
- قانون احوال شخصیه شیعه کاملا تعطیل شده است.
- تدریس فقه و معارف شیعه را از نصاب تعلیمی وزارت معارف و از دانشگاه بامیان حذف کرده‌اند.
- محدودیت های زیادی فراه راه مناسک و مناسبت‌های مذهبی پیروان مذهب شیعه اعمال کرده‌اند.
- آقای مولوی ندامحمد ندیم وزیر تحصیلات عالی طالبان آشکارا در ولایت کنر حضور مذاهب غیر از مذهب حنفی را در افغانستان انکار کرد و صریحاً گفت همه افغان‌ها پیرو یک مذهب هستند.
جنایات جنگی طالبان در پنجشیر و اندراب و سکوت این گروه در قبال نسل‌کشی هزاره‌ها نشانه‌های آشکار دیگر از اعمال تبعیض، ستم و استبداد در حق حوزه غیر طالبان است.
پیداست مردم محروم از قدرت هرگز چنین حذف و انکار را تحمل نخواهد کرد.‌ حضور گروه‌های مقاومت سیاسی، نظامی و جنگ نرمی که در شبکه‌های مجازی علیه تمامیت‌خواهی قومی و افراطیت مذهبی طالبان جریان دارد، حاصل تفرقه، ستم، تبعیض و دشمنی این گروه با هویت این اقوام است. پیش بینی می‌شود که افغانستان در آینده نه چندان دور شاهد قیام فراگیر و عمومی علیه استبداد طالبانی خواهد بود. چنان‌چه امارت طالب با همین سیره و سلوک از سوی جهان به رسمیت شناخته شود، به صورت طبیعی موجب تفرقه، جنگ و نزاع درازدامن داخلی خواهد شد. پیداست اقوام دیگر افغانستان که اینک در معرض شدیدترین تبعیض، سرکوب و استبداد هستند در برابر چنین ستم و استبدادی سکوت نخواهند کرد و به زودی برای استیفای حقوق خود به پا خواهند خاست. واضح است در افغانستانی که متشکل از اقوام پشتون، تاجیک، هزاره، اوزبیک، ترکمن، بلوچ، ایماق، پشه‌ای، نورستانی و گجر است، انحصار قومی قدرت راه به جایی نمی‌برد. نظام‌ها در افغانستان در صورتی بقا پیدا می‌کنند که همه اقوام بتوانند خود را در آیینه آن تماشا کنند.
https://panjshirnews.com/vdcj.tetfuqeiasfzu.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

نویسنده وهرکس که می گوید طالب امریکارابیرون کردالف بای سیاست را نمی داندطالب نطفه نامشروع امریکاست